محل تبلیغات شما

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود,,, ز هر چه رنگ تعلق(وابستگی به و هم هویت شدگی با دنیائیات) پذبرد آزاد است.

انسان کلا  در بدو ورود بصورت کودکی عاشق و نادان پا به عرصه وجود می گذارد.و در پایان عمر به یکی از حالات زیر از دنیا می رود:

1- عاشق و دانا مانند عرفا (2 درصد)

2- ناامید و دانا مانند فلاسفه (5 درصد)

3- عاشق و نادان مانند چوپان موسی (3 درصد)

4- نادان و ناامید مانند بزهکاران (5 درصد)

5- نیمه عاشق و نیمه دانا مانند عوام (85 درصد)


عاشق از این نظر که هر چیزی را که احساس کرد، خوب و زیبا و لذت بخش است ، می خواهد از آن بهره مند شود و به سوی آن کشیده میشود و از هر چیزی را که احساس کرد، بد و نازیبا و دردآور است، نمی خواهد و از آن دوری خواهد کرد. 


و نادان از این نظر که نمی داندکه واقعا چه چیزی برای وجود و زندگی او خوب است و چه چیزی بد. و هر چیزی را که بوسیله احساس و ذهن خام به سمت آن کشیده شد و به آن عشق ورزید، به آن وابستگی ذهنی پیدا می کند و برایش بصورت عادت در خواهد آمد و به آن معتاد میشودو آزادی را از او سلب می کند و اگر روزی روزگاری  زندگی آن را از او گرفت، دردو رنج فراوانی را که گاهی تا سرحد مرگ پیش میرود، به او تحمیل می کند.علاوه بر این نمی داند یا نمی خواهد بداند که برای رسیدن به اهداف یا موضوعات مورد علاقه اش فقط باید از راه راست و درست آن که خدا از زبان پیامبران و بزرگان به او راهنمایی کرده و نشان داده اند، یعنی دین خدا و حق حرکت کند و به اشتباه فکر می کند که از راه دین و حقمداری و انجام کار نیک و با صبر و حوصله و شکیبایی نمی شود و یا سخت و دشوار است که به اهداف و خواسته هایش برسد و لذا به راهنمایی ذهن  نادان و گمراه کننده خود یا دیگران بیشتر ایمان و اعتماد می کند تا به راهنمایی بزرگان و پیامبران که از الهامات خدا و زندگی گرفته شده است.و در این نادانی ها و سرگردانی ها و مصیبت ها و رنج هایی که برای رسیدن و بدست آوردن تحمل می کند و گاهی جان خود را هم از دست میدهد، خود را و دیگران را به هلاکت می افکند و کلا حیات را روی زمین به مخاطره می اندازد.

علم چندان که بیشتر خوانیچون به حق نگروی تو نادانی


تنها عده کمی از انسانها هستند که پس از یک دوره کوتاه نادانی  در کودکی و جوانی می توانند با راهنمایی که از بزرگان و پیامبران می گیرند کم کم پی به حقیقت راه خدا (حق) ببرند و بفهمند که کدامیک از این خواسته ها و اهداف آنها  اصلی تر و پایدارتر و بدون ایجاد وابستگی و هم هویت شدگی است و به سمت همان هدف بروند و دست از عشق های بی ثمر و بی سرانجام و آفل و ناپایدار و وابستگی آور و مهلک بردارند و آزادی را و راه حق و حقمداری را بر وابستگی ترجیح بدهند و با جان ودل و با اشتیاق در این راه قدم بردارند و زندگی کنند. این افراد همان عرفا یا اولیا الله یا دوستان واقعی خدا و زندگی هستند.

بنابراین دو نگرش و دو راهبرد در پبش روی انسان باز است که برای زندگی خود کدامیک را انتخاب کند و از کدامیک پرهیز کند.

1- راهبرد اول : یخرجون من الظلمات(ذهن) الی النور(دل) : جهان و همه موجودات آن و از جمله خودمادی و ذهنی خود را برای ارتقاءانسان و  انسانیت و خداگونگی و تعالی انسان و آزادی و آزادگی انسان (عشق و دل و خدا) خواستن

2- راهبرد دوم : یخرجون من النور(دل) الی الظلمات(ذهن) : جهان و همه موجودات آن را برای امیال ذهنی خود خواستن



اقبال لاهوری، مارکس و نیچه را علیرغم اینکه آنها خودشان  را آتئیست و خدا ناباور معرفی کرده اند ولی بدلیل خوش قلبی و صداقت و مهربانی و بخشندگی که در آنها وجود داشته ، آنها را انسانهای معنوی می داند. 

انسان های معنوی کسانی هستند که معنویت در آنها بر مادیت شان غلبه دارد و در مقابل انسان های مادی کسانی هستند که مادیت و ذهن پردازی (حسابگری دنیوی) در آنها قوی  و بر معنویت شان غلبه دارد.


باید مسلم دانست که دو عنصر قوی و مجزا در انسان کار میکند، یکی دل و دیگری ذهن. دل گرایش به دوست داشتن و عشقورزی و مهربانی و صداقت و بخشندگی دارد، بدون هرگونه قید و شرط و اما و اگر. ولی ذهن اگر چه دوست داشتن و بخشندگی و مهربانی را می فهمد و حتا سعی میکند آن را در خود شبیه‌سازی کند اما دوست داشتن بی قید و شرط را نمی فهمد و قبول ندارد و آن را انکار می کند. ذهن برای دوست داشتن و مهربانی شرط و شروط میگذارد و تا آنجایی که بتواند وجه تمایز ها را شمارش می کند تا عده ای را از دایره دوست داشتن و مهربانی ظاهری خوداخراج کند. اما دل، بر عکس تا آنجایی که می تواند ، استدلال های جدایی افکنانه ذهن را نادیده میگیرد و اگر هم استدلالی را بپذیرد به وجوه اشتراک میان آدمیان توجه میکند و از زیر بار استدلال های تفرقه افکنانه ذهن شانه خالی می‌کند. 

ذهن که خود یک موجودیت و ساختار مادی دارد ، هیچگاه نمی تواند پی به ماهیت غیر مادی دل ببرد و نخواهد برد و سر از کار دل در نخواهد آورد. چون جنسش از جنس دل نیست. و بنابراین معنویت برایش نامفهوم و بی معناست. و اگر هم به مفهوم بودن معنویت اذعان کند، منظورش معنویت ذهنی و غیرواقعی است. 

ذهن از کار دل انگشت به دهان باقی میماند. خیلی هم سعی می کند که کارهای معنوی را تقلید و مشابه سازی کند و می کند. همه کارهای معنوی که ریا کاران انجام میدهند ، کار ذهن است که از بیرون فریبنده هم هست و می تواند نظر خیلی ها را بخود جلب کند و آنها را بفریبد. اما بدلیل ساختگی بودن و مصنوعی بودن این نوع معنویت ها دیر یا زود برای صاحب ریاکارش رسوایی ببار می آورد. و ریاکار هیچگاه از انجام کارهای معنوی ریاکارانه آن لذت معنوی که باید ببرد را نمی برد. و پیش از دیگران خود شخص ریاکار از کارهای معنوی ذهن ساز خودش خسته و متنفر و بیزار میگردد. 

از طرف دیگر بسیار ی از آدم های واقعا معنوی هم هستند که برای فهمیدن علت معنویت شان به ذهن‌شان فشار می آورند و چون بدرستی نمی دانند و یا نمی توانند با ذهن‌شان علت معنویت و دوست داشتن و مهربانی خودبخودی خود را دریابند مثل نیچه و مارکس و بسیاری از فیلسوفان آتئیست دیگر، لاجرم خودشان را غیرمعنوی و غیر خداگرا معرفی می کنند و دلایل دیگری را برای مهربانی و صداقت و عشق خودشان به زبان می آورند و برای رفتار معنوی شان سعی می کنند توجیه ذهنی و استدلال منطقی بیاورند و بگویند که انسان های معنوی نیستند و معنویت و خداگرایی و غیر ماتریالیسم را نمی فهمند و قبول ندارند.

دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او (و دل) کن فی است نه موقوف علل

برعکس ذهن که کار او موقوف علل است


بنظر میرسد ، دل همان ذهن است و مانند ظرفی است که از آن نور و انرژی خداوندی و عشق ساطع میگردد ولی ما این ظرف را با دنیائیات پرش می کنیم و همه سرمایه و انرژی و نور عشق خدا را در دنیائیات مورد نظرمان صرف می کنیم و در واقع حرامش می کنیم و جلو انتشار عشق خدا را از آن می گیریم ولی اگر توجه کنیم و او را با هیچ چیز دنیوی پر نکنیم نور و عشق ساطع شده از آن دنیای ما را بسیار روشن و شاد می کند.


ویژگی یا تفاوت مهم عرفا با کسانی که راهبرد دوم را در زندگی انتخاب می کنند یعنی  اصحاب زروزوروتزویر در این است که عرفا عشق حقیقی را در انتخاب راهبرد اول می دانند و از نادانی و گمراهی دور می شوند و از ظلمات و تباهی بسوی نور و روشنایی و خلوص حرکت می کنند و دیگران را آزاد می گذارند تا اگر خود خواستند آنها را و زندگی آنها الگو قرار دهند و به راه زندگی خوب و خوش بیایند و برای راهنمایی دیگران به زروزور و تزویر متوسل نمی شوند و تنها رنجی که می برند از نادانی و گمراهی دیگران و مصیبتی است که گمراهان میکشند. اینان تسلیم زندگی و همراه و سازگار و موازی با آن حرکت می کنند و تسلیم خدا هستند و شعار آنها رضا به رضاک است.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها