اقبال لاهوری، مارکس و نیچه را علیرغم اینکه آنها خودشان را آتئیست و خدا ناباور معرفی کرده اند ولی بدلیل خوش قلبی و صداقت و مهربانی و بخشندگی که در آنها وجود داشته ، آنها را انسانهای معنوی می داند.
انسان های معنوی کسانی هستند که معنویت در آنها بر مادیت شان غلبه دارد و در مقابل انسان های مادی کسانی هستند که مادیت و ذهن پردازی (حسابگری دنیوی) در آنها قوی و بر معنویت شان غلبه دارد.
باید مسلم دانست که دو عنصر قوی و مجزا در انسان کار میکند، یکی دل و دیگری ذهن. دل گرایش به دوست داشتن و عشقورزی و مهربانی و صداقت و بخشندگی دارد، بدون هرگونه قید و شرط و اما و اگر. ولی ذهن اگر چه دوست داشتن و بخشندگی و مهربانی را می فهمد و حتا سعی میکند آن را در خود شبیهسازی کند اما دوست داشتن بی قید و شرط را نمی فهمد و قبول ندارد و آن را انکار می کند. ذهن برای دوست داشتن و مهربانی شرط و شروط میگذارد و تا آنجایی که بتواند وجه تمایز ها را شمارش می کند تا عده ای را از دایره دوست داشتن و مهربانی ظاهری خوداخراج کند. اما دل، بر عکس تا آنجایی که می تواند ، استدلال های جدایی افکنانه ذهن را نادیده میگیرد و اگر هم استدلالی را بپذیرد به وجوه اشتراک میان آدمیان توجه میکند و از زیر بار استدلال های تفرقه افکنانه ذهن شانه خالی میکند.
ذهن که خود یک موجودیت و ساختار مادی دارد ، هیچگاه نمی تواند پی به ماهیت غیر مادی دل ببرد و نخواهد برد و سر از کار دل در نخواهد آورد. چون جنسش از جنس دل نیست. و بنابراین معنویت برایش نامفهوم و بی معناست. و اگر هم به مفهوم بودن معنویت اذعان کند، منظورش معنویت ذهنی و غیرواقعی است.
ذهن از کار دل انگشت به دهان باقی میماند. خیلی هم سعی می کند که کارهای معنوی را تقلید و مشابه سازی کند و می کند. همه کارهای معنوی که ریا کاران انجام میدهند ، کار ذهن است که از بیرون فریبنده هم هست و می تواند نظر خیلی ها را بخود جلب کند و آنها را بفریبد. اما بدلیل ساختگی بودن و مصنوعی بودن این نوع معنویت ها دیر یا زود برای صاحب ریاکارش رسوایی ببار می آورد. و ریاکار هیچگاه از انجام کارهای معنوی ریاکارانه آن لذت معنوی که باید ببرد را نمی برد. و پیش از دیگران خود شخص ریاکار از کارهای معنوی ذهن ساز خودش خسته و متنفر و بیزار میگردد.
ذهن پاک همان دل است، که نور و روشنایی اش را مستقیما از خداوند میگیرد و بصورت رفتار و اعمال نیک از انسان منتشر میشود و عطرش همه جا پخش میشود. این نور بسیار روشن، زیبا و نو و تازه و زنده است و بی نهایت و مداوم است.
ذهن آلوده اما پر از غده های چرکین و متعفن است و بوی گند مردار هایش که مربوط به چیزهای مرده و گذشته درون آن است، همه جا را متعفن می کند.
وصف تو حیف است با زندانیانگویم اندر مجمع ان
از طرف دیگر بسیار ی از آدم های واقعا معنوی هم هستند که برای فهمیدن علت معنویت شان به ذهنشان فشار می آورند و چون بدرستی نمی دانند و یا نمی توانند با ذهنشان علت معنویت و دوست داشتن و مهربانی خودبخودی خود را دریابند مثل نیچه و مارکس و بسیاری از فیلسوفان آتئیست دیگر، لاجرم خودشان را غیرمعنوی و غیر خداگرا معرفی می کنند و دلایل دیگری را برای مهربانی و صداقت و عشق خودشان به زبان می آورند و برای رفتار معنوی شان سعی می کنند توجیه ذهنی و استدلال منطقی بیاورند و بگویند که انسان های معنوی نیستند و معنویت و خداگرایی و غیر ماتریالیسم را نمی فهمند و قبول ندارند.
دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر
کار او (و دل) کن فی است نه موقوف علل
برعکس ذهن که کار او موقوف علل است
درباره این سایت